مسئله قلمرو قرآن و گستره آيات الهى از مهمترين پرسشهاى دنياى معاصر است و اينكه آيا قلمرو دين، حداقلى است يا حداكثرى؟ يعنى آيا قرآن مجيد به تمام ابعاد و جوانب زندگى بشرى پرداخته است يا فقط به بعد آخرتى توجه دارد؟ آيا قرآن، افزون بر بيان اهداف زيستن، در زمينه روشهاى زندگى و معيشت آدمى، اظهار نظر كرده است؟ آيا در مسائل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى و بهطور كلى علوم انسانى وارد مىشود؟ در عرصه علوم طبيعى چطور؟
بىشك، مراجعه به قرآن و بررسى تحليلى آيات الهى بهترين روش تعيين قلمرو قرآن به شمار مىآيد؛ لكن نه با رويكرد اهل حديث و ظاهرگرايان كه بدون بهرهورى از ابزار عقل و استمداد از گفتمان نظام قرآنى به تفسير ظاهر آيات اقدام كرده، گرفتار تشبيه و تجسيم شدند. همچنين نه با رويكرد هرمنوتيك فلسفى كه متون دينى را صامت شمرده يا تفسير به رأى را تئوريزه كردند و با استمداد از افق معنايى و پيش فرضهاى تحميلى مفسّر به تفسير قرآن پرداختهاند. رويكرد تفسير قرآن به قرآن و روايات و تفسير نصوص دينى با يكديگر و با بديهيات عقلى، رويكرد برگزيده جهت تعيين قلمرو قرآن و رهيافت پاسخيابى به پرسشهاى پيشگفته است. بنابراين، روش برون قرآنى با رويكردهاى عقلى محض، انسانشناسى تجربى، كاركردگرايى يا آزمونپذيرى و بسط تاريخى دين، نمىتواند گستره قرآن را به طور كامل مشخص سازد و تنها بخشىهايى از دامنه قرآن را تعيين مىكند. حاصل سخن آنكه، قرآن مانند هر متن ديگرى، بهتر از ديگران در معرفى خود و قلمروش توانمند است. هر چند، عقل به عنوان چراغ فهم مسايل و آيات و روايات، مفتاح و مصباح فرايند اين پژوهش است.
متفكران اسلامى با بهرهگيرى از روشهاى پيش گفته، فرضيهها و رويكردهاى متنوعى را در قلمرو دين بيان ساختهاند كه به يك لحاظ به قلمرو حداقلى و قلمرو حداكثرى و اعتدالى تقسيمپذير است. قلمرو حداقلى، تنها معنويت و رابطه انسان با خدا را وظيفه و كاركرد دين مىداند و قلمرو حداكثرى، علاوه بر انتظار پيشگفته، هر گونه نياز دنيوى و اخروى، خُرد و كلان را به دين نسبت مىدهد. قلمرو اعتدالى با تفكيك ميان متون وحيانى و ساير منابع بشرى، وظيفه اصلى دين را هدايت و سعادت انسانها و آنچه به اين دو وابستهاند، معرفى مىكند. بنابراين، دين، نه تنها در آبادانى آخرت نقش دارد، آبادانى دنيا را نيز مورد تأكيد قرار مىدهد؛ هر چند، عقل و تجربه و ساير ابزار معرفتى بشر در سازندگى دنيا موءثرند.
به عبارت ديگر، پنج ديدگاه در پرسش از چيستى قلمرو دين، در ميان متفكران اسلامى مطرح شده است:
الف. ديدگاه برگزيده و روشمند: اين ديدگاه با روش جمع درون و برون متون دينى بر اين باور است كه متون دينى علاوه بر آباد كردن آخرت، به تأمين پارهاى از نيازهاى دنيايى نيز مىپردازد؛ پارهاى از نيازهاى سياسى، حقوقى، اقتصادى، مديريتى، فرهنگى، اخلاقى، عبادى و غيره توسط قرآن و سنت تأمين مىشود؛ هر چند، تحقق سعادت دنيايى و آخرتى در گرو التزام عقيدتى و عملى مسئولان نظام حاكم بر جامعه و يكايك افراد بشرى است. اين ديدگاه كه به نظريه انتظار اعتدالى شناخته مىشود. بهرهگيرى از عقل و تجربه و تاريخ و شهود در ساختن و آبادانى دنيا موءثر است. اين ديدگاه همان نظريه قلمرو اعتدالى و ديدگاه اسلام جامعنگر است كه بسيارى از فلاسفه و متكلمان پيشين و معاصر آن را باور دارند.
ب. نظريه اول قلمرو حداكثرى دين: طبق اين ديدگاه، دين به تمام نيازهاى دنيايى و آخرتى پاسخ مىدهد و همه مسائل علمى و عملى را حل مىكند. دين و متون دينى، بدون نياز به بهرهگيرى از عقل و تجربه و با استمداد از ظواهر و بطون قرآن به كليات و جزئيات مسايل دنيايى و آخرت پاسخ مىدهد.1
اين ديدگاه با ادله عقلى و نقلى مردود مىگردد؛ زيرا آيات و روايات، وظيفه قرآن و سنت را هدايت و سعادت انسانها ـ نه رفع تمام نيازهاى آنها ـ دانسته، بر بهرهگيرى از عقل و تجربه تأكيد مىورزد.
ج: ديدگاه دوم قلمرو حداكثرى دين: دين به تمام نيازهاى آخرت و تمام كليات نيازهاى دنيوى در همه زمينههاى فردى و اجتماعى پاسخ مىدهد و با توجه به اينكه عقل از منابع دين به شمار مىآيد، مىتوان ساير نيازهاى جزئى دنيوى را از طريق اجتهاد در كليات به دست آورد. مثلاً از آيات مربوط به طبيعيات مانند ستارهشناسى، انسانشناسى، كشاورزى، دريانوردى، طبابت و با بهرهگيرى از قواعد اجتهاد مىتوان به استنباط مسايل جزئى در علوم طبيعى دست يافت؛ همان گونه كه عالمان علم اصول با بهرهگيرى از روايت لاتنقض اليقين بالشك مسايل جزئى زيادى را استنباط كردند و كتابهاى فراوانى در باب استصحاب نوشتند.2
اين نظريه در حد يك فرضيه و ادعا قابل طرح است، اما اثبات آن با دلايل عقلى و نقلى آسان نيست و مقايسه آيات طبيعتشناختى با حديث استصحاب، از نوع استدلال تمثيلى است و مدعاى پيشگفته را ثابت نمىكند.
د. ديدگاه سوم انتظار حداكثرى دين: پارهاى از متفكران مسلمان با رويكرد ايدئولوژى گرايانه و دنياگرايانه افراطى به نقش و كاركرد مذهب بر جنبه حقوقى و عدالت اجتماعى بسنده نكرده و از نقش دين در تأمين رفاه مادى و بهبود در وضع معيشتى و آبادانى دنيا و بهره مندى از مواهب طبيعى نيز سخن گفتهاند.
اين نظريه از سوى برخى مصلحان اجتماعى مسلمان و متجدّدان معاصر در قرن اخير بهويژه دكتر شريعتى و مهندس بازرگان (نظريه متقدم) مطرح گشته است. اين شخصيتها بر اين باورند كه اسلام، افزون بر دعوت به توسعه و بهرهمندى از عقل و طبيعت، مدل ايدئولوژيكى و طرح و برنامهريزى جهت توسعه و سازندگى دنيايى و حتى قوانين علمى مانند قوانين ترموديناميك را ارائه كرده است.
رويكرد پيشگفته براى جان دادن به دين و حضور علمى و اجتماعى اسلام از سوى روشنفكران معاصر طرح گرديد؛ اما پيش از آنكه ادعاى آنها، مدلّل و استدلالى باشد، آميخته با پيشفرضها و پيشداورىها و تفسير به رأىها بوده است؛ يعنى روشنفكرى كه گرايش جامعهشناختى يا مهندسى داشته، آراء و انظار متفكران آن رشته را بدون رعايت ضوابط هرمنوتيكى و روشهاى تفسيرى بر آيات فراوان تطبيق كرده، مدعيات دانشمندان را به دين نسبت مىدادند. بىاعتمادى به آيات قرآن بر اثر تحولات علمى و ارائه فرضيههاى جديد، مهمترين پيامد منفى اين نظريه است. علاوه بر اينكه چنين برداشتهاى دنياگرايانه از متون دينى، روشمندانه نيست.
هـ. ديدگاه قلمرو حداقلى دين: گروهى قلمرو دين و انتظار از دين را به مسايل عبادى و تنظيم رابطه انسان با خدا و آبادانى آخرت محدود ساختند و در مقابل ديدگاه سوم انتظار حداكثرى دين، با رويكرد ايدئولوژىگرايانه و دنياگرايانه مخالفت ورزيدند. مهندس بازرگان در دوره متأخر به اين رويكرد روى آورد. وى براى اثبات ادعاى خود همانند رويكرد نخستش به آيات قرآن و پارهاى شواهد تاريخى تمسك ورزيد؛3 در حالىكه اين ديدگاه نيز روشمندانه و با بهرهگيرى از اصول تفسيرى و هرمنوتيكى به دست نيامده و كاملاً تأثيرپذيرى آن از پيشداورىها و آسيبهاى اجتماعى آن روزگار هويدا است. به همين دليل، بدون توجه به حاكميت نبوى و علوى و آيات مربوط به امر به معروف و نهى از منكر و آيات جهاد و آيات و روايات معاملات و روابط اجتماعى به اين ديدگاه گرايش يافته است.
شايان ذكر است كه برخى از نويسندگان ديگر براى اثبات اين ادعا از مبادى ديگر و روشهاى غيرمتنى (متون دينى) بهره گرفتهاند. نظريه ذاتيات و عرضيات اسلام مبناى دين حداقلى شده است. بنابراين، ذات اسلام و هدف اصلى آن، آباد كردن آخرت انسانها است و دستورات و آموزههاى ديگر قرآن و سنت، مانند سفارشهاى بهداشتى، روانى، مسايل اقتصادى، سياسى و فرهنگى عرضيات دين اسلاماند و هدف اصلى دين به شمار نمىآيند.4 اين رويكرد هم با دلايل عقلى و نقلى ناسازگار است. براى اينكه گرچه هدف نهايى اسلام و غرض اصلى شارع مقدس، سعادت و كمال انسانها است، اما دستورات اسلام در حوزه امور فردى و اجتماعى مقدمه اساسى براى رسيدن به غرض پيشگفته است. بنابراين، با پذيرش مقدمى بودن پارهاى از آموزههاى اسلام نمىتوان دين را حداقلى كرد؛ زيرا طريقيت و وسيله بودن اين دسته از دستورات الهى، براى رسيدن به هدف و غرض شارع مقدس موضوعيت دارد. از مباحث گذشته، بطلان ادعاى برخى روشنفكران دينى همچون اقبال لاهورى در احياى تفكر دينى و محمد مبارك در نظام الاسلام، الحكم الدوله مبنى بر انكار هر گونه طرح و برنامه زندگى در دين اسلام روشن مىگردد. اين طايفه بر اين باورند كه اسلام تنها به تشويق و ترغيب مردم در بهرهگيرى از مواهب طبيعى و تأكيد بر عقل پذيرى به جريان توسعهسازى دنيا پرداخته است؛ اما توصيه و روشى ارائه ننموده است. بطلان اين نظريه با مراجعه به قرآن و سنت و بيان احكام مختلف اجتماعى اعم از اقتصادى، سياسى، تربيتى و... آشكار مىشود. پس متون دينى اسلام، علاوه بر تأكيد بر بهرهگيرى از عقل و تجربه، احكام اجتماعى و دنيايى را نيز بيان كرده است.
پارهاى از نويسندگان با استمداد از آيات قرآن، فرضيه حداكثرى را ادعا كردهاند. براساس اين آيات، تمام علوم بشرى اعم از علوم عقلى، تجربى، نقلى و شهودى را با تمام جزئيات ودقايق آنها و همه نيازهاى دنيوى و اخروى انسانها را به قرآن مستند ساختهاند. البته تقريرهاى ديگرى را نيز از قلمرو حداكثرى ـ مانند استناد كليات تمام علوم به قرآن ـ ارائه دادهاند. اينك به بررسى و تحليل اين آيات مىپردازيم.
«و بر تو كتاب را فرود آورديم؛ در حالى كه روشنكننده هر چيز است. »
فيض كاشانى در تفسير صافى، جلال الدين سيوطى در الاتقان، قلمرو حداكثرى قرآن را بر اساس آيه شريفه پيشگفته پذيرفتهاند، و آلوسى در روح المعانى، اين رويكرد را به پارهاى از بزرگان نسبت مىدهد و طبرسى در مجمع البيان، اين نظريه را در حد احتمال مىپذيرد.5
بيشتر مفسران، ديدگاه فوق را نپذيرفته و قلمرو حداكثرى قرآن را به ساحت هدايت و سعادت انسانها محدود كردهاند.
علامه طباطبايى در تفسير الميزان (ذيل آيه 38 انعام) بر اين باور است كه شأن قرآن، هدايتگرى براى عموم انسانها است، پس مقصود از «كل شىء» تمام چيزهايى است كه به امر هدايت بازگردند؛ از قبيل معارف حقيقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهى و قصهها و موعظههايى كه مردم در هدايتشان به آنها نياز دارند. دلالت لفظى قرآن تنها بيانكننده همه اين امور است و كلمه «هدى و رحمة» در آيه شريفه موءيد اين تفسير است.6 شيخ طوسى و طبرسى نيز «لكل شىء» را در امور دينى برگرفته از نص پيامبر و امامان معنا كردهاند.7 و اگر پارهاى از مفسران، شىء را به امور دنيا و آخرت تعميم دادهاند، احكام و معارف و آداب و رسوم برگرفته از كتاب و سنت را اراده كردهاند.8 مفسران اهل سنت نيز همانند مفسران شيعه، آيه شريفه را به علوم دينى منحصر كرده و علوم غيردينى را از دايره بحث خارج ساختهاند.9
طرفداران نظريه قلمرو حداكثرى قرآن، روايات ائمه اطهار(ع) و تفسير خود را از آيه 89 سوره نحل موءيّد ساختهاند. براى نمونه، امام صادق(ع) ـبه نقل از حماد لحامـ فرمودند كه علم به آسمانها و زمين و بهشت و جهنم و بين آنها را مىدانيم و همه آ ن علوم به دليل آيه تبياناً لكل شىء در كتاب خدا است. اما اين دسته از روايات، منافاتى با ادعاى اكثر مفسران يعنى قلمرو حداكثرى هدايتى قرآن ندارد؛ زيرا شايد حقايق فراوانى در قرآن باشد كه با دلالت التزامى و اشارات و باطنهاى قرآنى تحصيل گردد و يا اينكه با بهرهگيرى از اهل ذكر و امامان معصوم(ع) و روشهاى مذكور در قرآن ـ مانند تعقّل و شهود و تقوا ـ حقايق غيرهدايتى هم دريافت شود.
«هيچ چيزى را در قرآن فروگذار نكرديم. »
فيض كاشانى در تفسير صافى و آلوسى در روح المعانى، قلمرو حداكثرى قرآن را از اين آيه استفاده كردهاند.10
شيخ طوسى، طبرسى و علامه طباطبايى، دو احتمال را درباره معناى كتاب ذكر كردهاند: احتمال نخست آنكه مقصود از كتاب، لوح محفوظ و احتمال دوم، قرآن است. تفسير كتاب به لوح محفوظ مربوط به علم الهى و از بحث قلمرو قرآن خارج است و تفسير دوم كه در دامنه اين بحث قرار مىگيرد ـ به گفته بيشتر مفسران و به قرينه اهداف قرآن ـ به امور دينى اختصاص دارد.11
خلاصه سخن آنكه با استمداد از دلالت لفظى و ظاهرى قرآن و با بهرهگيرى از قواعد عربى، نمىتوان تمام حقايق را به تفصيل از قرآن استخراج كرد؛ البته روشهاى كسب معرفت در قرآن، راههاى كشف بسيارى از حقايق را براى جويندگان روشن مىسازد و يا با استفاده از كلام معصومان (ع) به باطن قرآن دست يافت.
آيه لارطب و لايابس الاّ فى الكتاب مبين (انعام / 59) بر لوح محفوظ و علم خداوند متعال دلالت دارد.12 آيه اكمال دين در سوره مائده آيه 3، بدون تعيين قلمرو دين، از كمال دين گزارش مىدهد. يعنى خداوند سبحان تا زمان حجة الوداع، تمام اركان دين مانند عقايد، نماز، روزه، حج، زكات، جهاد و... را تشريع و به مردم ابلاغ كرده است.
علامه طباطبايى در تفسير آيه اكمال دين مىنويسد:
اسلام عبارت است از مجموعه آنچه از ناحيه خداوند سبحان نازل شده تا بندگان، او را بدان عبادت كنند؛ زيرا دين از جهت عمل، بر ولايت الهى، ولايت رسول و ولايت صاحبان امر مشتمل است و ولايتِ خداوند يعنى تدبير او با دين براى امور بندگان، جز به ولايت رسول تمام نمىشود و ولايت رسول نيز فقط به ولايت امامان تمام خواهد شد؛ ولايتى كه تدبير امور امت دينى را به اذن الله عهدهدار است؛ زيرا خداوند متعال مىفرمايد: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم. پس با جريان غدير و ولايت امامان (ع) تمام معارف دينى كمال يافت و نعمت ولايت بر مردم تمام شد و ولايت، به معناى اداره امور دين و تدبير الهى آنها است.13
نظريه قلمرو حداقلى در مقابل ديدگاه قلمرو حداكثرى از سوى پارهاى از روشنفكران سكولار معاصر مطرح گرديد. صاحبان اين ديدگاه، عرفگرايى و سكولاريزم را به مثابه ايدئولوژى و جهانبينى خاصى تبليغ كرده و بر جدا انگارى دين از عرصههاى گوناگون اجتماعى اعم از سياسى، اقتصادى و... اصرار ورزيدند. اين طايفه، ميراثخوار سكولاريزم در جهان مسيحيتاند كه نظريه حداقلى را بر قرآن تحميل كردهاند؛ هر چند اين پديده در مغرب زمين هم بيش از آنكه مدلّل باشد، معلّل به رفتار خشن كليسا و فساد مالى و اخلاقى كشيشان و نهضت رفرميسم و فقر و ناتوانى كليسا در پاسخ به شبهات كلامى و فلسفى و رشد علم و صنعت بوده است.14
ديدگاه قلمرو حداقلى قرآن، با دلايل عقلى و نقلى ذيل آسيب مىپذيرد:
1. با توجه به رابطه تكوينى دنيا و آخرت و اينكه ثواب و عقاب آخرتى انسانها، عين يا نتيجه اعمال دنيايى آنها است، ناگزير بايد پيوند دين و دنيا را نيز پذيرفت؛ زيرا هر عملى در دنيا، در سعادت و شقاوت آخرتى انسان اثر مىگذارد؛ پس اعمال فردى و اجتماعى انسانها در آبادانى يا تخريب آخرت موءثر است، حال اگر دين، به اعمال فردى و اجتماعى دنياى آدميان نپردازد، آبادانى انسانى و به تبع، آبادانى آخرت او را نيز رها ساخته است. از آن رو كه دين با آخرت انسانها پيوند دارد، بهناچار با دنياى فردى و اجتماعى آنها نيز ارتباط عميق مىيابد.
2. سكولاريزم از بنيادىهاى فكرى مانند انسانمحورى به جاى خدامحورى و نسبىگرايى به جاى واقعگرايى بهره مىگيرد؛ در حالىكه اسلام با حفظ مبانى خدامحورى و واقعگرايى، با شدت و حدّت، مخالف سكولاريزم و قلمرو حداقلى قرآن است.
3. آيات و رواياتى كه بيانگر اهداف و احكام اقتصادى، سياسى، تربيتى، حقوقى، اخلاقى و... هستند و مستقيم يا غيرمستقيم پيوند ميان دين و امور اجتماعى را نشان مىدهند، دليل ديگرى بر نفى قلمرو حداقلى قرآن و عدم انحصار آن در امور اخروى، وجود آيات اجتماعى و دنيوى اسلام است.
4. تاريخ اسلام و سيره عملى پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و حضور آنها در عرصههاى گوناگون سياسى، نظامى و برنامههاى قضايى، اقتصادى، مديريتى و... قلمرو اعتدالى دين و قرآن و پيوند دين و دنيا را محكمتر نشان مىدهد و جداانگارى دين از دنيا و قلمرو حداقلى قرآن را نفى مىكند.
روششناسى و منطق فهم قرآن با بهرهگيرى از دلالتهاى مطابقى و التزامى و بدون تحميل پيشفرضها و پيشدانستههاى مفسر، قلمرو اعتدالى قرآن را تأييد مىكند، لكن اگر استنباط و اصطياد از نصوص قرآنى به صورت موضوع و علم محور انجام گيرد، ادعاى قلمرو اعتدالى قرآن، واضحتر استنتاج مىشود. اكنون با همين شيوه، نظريه پذيرفته شده، تبيين مىگردد.
1. آيات فراوانى در قرآن، موءمنان را به وجوب تحصيل علم دعوت كرده، خداشناسى، 15 فرجامشناسى، 16 راهنماشناسى، 17 دنياشناسى18 مطالعه نظام آفرينش، شگفتىهاى خلقت، احوال و آثار موجودات و چگونگى پيدايش آنها و به طور كلى، شناخت آيات آفاقى و انفسى ـ مانند دعوت به نگريستن آسمان، ستارگان، زمين، كوهها، گياهان، آفرينش شتر، سير در زمين، اختلاف شب و روز، حركت كشتىها و... را توصيه مىكند19 و ترك تفكر را سرزنش مىنمايد.20
2. پارهاى از آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) به بيان گزارههاى علمى در عرصه علوم طبيعى پرداختهاند كه از جمله مىتوان به بهداشت روانى خانواده،21 بهداشت روانى فرد،22 بهداشت روانى اجتماعى،23 آسيبهاى روانى اجتماعى،24 جنينشناسى،25 ومراحل هفت گانه پيدايش و تكامل جنين،26 آسمانهاى بىستون،27 آفرينش آسمان پس از مرحله دود بودن،28 آفرينش هر جنبده از آب،29 وضعيت ابرها در آسمان و قطعه قطعه در آمدن آنها و نزول قطعات باران،30 آسمان داراى برجها،31 خروج زنده از مرده و مرده از زنده،32 حركت كوههاى به ظاهر ساكن،33 هفت آسمان و طبقات منظم آن،34 گردش ماه و خورشيد در مدت معين،35 خبر از منافع آهن و چارپايان،36 زوجيت تمام اشياى عالم،37 پيوستگى آسمانها و زمين و جداسازى آنها،38 برانگيزاندن ابرها به وسيله بادها و زنده كردن سرزمينهاى خشك،39 هدفمندى جهان طبيعت،40 هدايتگرى ستارگان در تاريكى شب،41 نظم و اتقان و استحكام شب و روز و آفرينش آسمان و زمين،42 تأكيد متون اسلامى بر كشاورزى و نقش موءثر آن در پيشرفت مسلمين43...
حضرت على (ع) در اهميت دادن به امر كشاورزى، به مالك اشتر مىفرمايد:
اگر كشاورزان از سنگينى ماليات يا رسيدن آفات يا خشك شدن چشمهها يا كمى باران يا دگرگونى زمين بر اثر آبگرفتگى و فساد و يا تشنگى بسيار براى زراعت و فاسد شدن به تو شكايت آوردند، ماليات را به مقدارى كه حال آنها بهبود يابد، تخفيف بده.44
دانش پزشكى نيز با توصيههاى درمانى و دارويى ائمه گسترش يافت. شالوده پزشكى در احاديث نبوى در عناوين الطب النبوى يا طب النبى و احاديث ولوى با عناوين طب الرضا و طب الصادق وجود داشت.45
3. گستردگى قلمرو قرآن و سنت در عرصه علوم انسانى بيش از عرصه علوم طبيعى است؛ زيرا علوم انسانى با اهداف دين و مقاصد شريعت قرابت بيشترى دارد.
گرچه متخصصان، روششناسى استنباط نظامهاى اجتماعى اسلام ـ مانند نظام اقتصادى، تربيتى، سياسى، مديريتى و غيره ـ را با بهرهگيرى از عقل و تجربه به دست مىآورند؛ و همچنين علوم تجربى اقتصادى، سياسى، تربيتى و... كه بيانگر روابط بين پديدههاى اجتماعىاند با روش تجربى و نمونهبردارى و پيمايشى و آمايشى انجام مىپذيرد، لكن بايدها و نبايدهاى اقتصادى، سياسى، تربيتى و ساير علوم اجتماعى در فقه الاجتماع قرآن و سنت به صورت حداكثرى قابل اصطيادند.
مبانى و پيشفرضهاى فلسفى و متافيزيكى اين علوم نيز از مباحث كلامى اسلام قابل استخراج است.46
4. اركان اسلام عبارتند از عقايد و اخلاق و فقه كه به طور حداكثرى در قرآن و سنت بيان شده است.
خلاصه سخن آنكه قرآن با تفسير و تبيين سنت نسبت به پارهاى از نيازهاى بشرى مانند اعتقادات و احكام و اخلاق به صورت حداكثرى پرداخته، يعنى هيچ فعلى اخلاقى، فقهى نيست كه حكم شرعى آن در قرآن و سنت به صورت نص عام يا نص خاص بيان نشده باشد و همچنين تمام اعتقادات و باورهايى كه انسان ها بايد به آنها ايمان داشته باشند، در قرآن و سنت بيان گرديده است؛ لكن بسيارى از نيازهاى ديگر انسان مانند مسايل طبيعتشناختى يا فلسفى به صورت حداقلى بيان شده و بخش حداكثر آن را به عقل و تجربه وانهاده است. اما علوم انسانى مانند اقتصاد و تربيت و سياست و مديريت و جامعهشناسى و روانشناسى به لحاظ ساحتهاى گوناگون آنها يعنى فلسفه علوم اجتماعى و انسانى، علوم تجربى و اجتماعى و انسانى، فقه و حقوق اجتماعى و انسانى قلمرو قرآنى و روايى آنها حداقلى و حداكثرى دارد. كشف روابط بين پديدههاى اجتماعى ـ انسانى را به عقل و تجربه و فلسفه علوم اجتماعى را به عقل سپردهاند؛ اما فقه و حقوق اجتماعى ـ انسانى در نصوص دينى بيان شده است.
نگارنده با توجه به ساحتهاى مختلف حداكثرى و حداقلىِ عرصههاى قرآنى و روايى، نام قلمرو اعتدالى را برگزيده است.
* دانش آموخته حوزه علميه، دكتراى كلام اسلامى(سطح چهار حوزه) و استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
1. ر. ك: ابوحامد غزالى، احياء علوم الدين، ج 1، ص 289 و همو، جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
2. ر. ك: آيت الله عبدالله جوادى آملى، شريعت در آينه معرفت، انتشارات اسراء.
3. ر. ك: مهدى بازرگان، خدا و آخرت هدف بعثت انبياء.
4. ر. ك: عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى.
5. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1، ص 57؛ جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 38؛ آلوسى، روح المعانى، ج 7، ص 216؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 289.
6. محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 324 ـ 325.
7. محمد بن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 418؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 586.
8. فتح الله كاشانى، منهج الصادقين، ج 5، ص 218؛ ميرزا حسن حسينى لواسانى، حاشيه تفسير صافى، ج 1، ص 936؛ ثقفى، روان جاويد، ج 3، ص 309.
9. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 20، ص 99؛ آلوسى، روح المعانى، ج 7، ص 214 و 215.
10. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1، ص 515 و آلوسى، روح المعانى، ج 4، ص 144.
11. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 12، ص 216 ـ 215؛ محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 72؛ رشيد رضا، المنار، ج 7، ص 394 ـ 395.
12. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 13، ص 11؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج4، ص 481؛ زمخشرى، الكشاف عن حقايق غوامض التزيل، ج 12، ص 3؛ سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 125.
13. الميزان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 181.
14. براى اطلاع بيشتر ر. ك: عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، گفتمان دين و دنيا.
15. بقره، آيه 209 و 231 و 233 و حديد، آيه 17.
16. حديد، آيه 17 و بقره، آيه 203.
17. مائده، آيه 92.
18. حديد، آيه 30.
19. ق، آيه 6 و 8؛ غاشيه، آيه 17 ـ 20،؛عنكبوت، آيه 20؛ ذاريات، آيه 20 ـ 22؛ آل عمران، آيه 164؛ بقره، آيه 50 ـ 53.
20. انعام، آيه 50؛ بقره، آيه 219؛ اعراف، آيه 176.
21. مانند آيات مربوط به ازدواج: نحل، آيه 72؛ اعراف، آيه 189؛ بقره، آيه 187 و 221؛ نور، آيه 21، 26 و 33؛ اسراء، آيه 32.
22. مانند آيات مربوط به گذشت، صبر، دعوت به دعا و نهى از يأس و ياد خدا: نساء، آيه 99؛ حج، آيه 35؛ بقره، آيه 153؛ آل عمران، آيه 150؛ فصلت، آيه 36.
23. مانند سفارش به وحدت، اصلاح ميان مردم، ارتباط كلامى، عفو، مشورت و پرهيز از جنگ: آل عمران، آيه 103؛ نساء، آيه 35؛ الرحمن، آيه 60؛ اسراء، آيه 53؛ نساء، آيه 149؛ آل عمران، آيه 159.
24. مانند آيههاى تحريم قمار، خودكشى، ديگركشى، خشونت و الكل مصرفى: نساء، آيه 29؛ بقره، آيه 155؛ هود، آيه 49 و....
25. محمد على البار، خلق الانسان بين الطب و القرآن، ص 183.
26. دهر، آيه 2؛ سجده، آيه 8؛ علق، آيه 2؛ موءمنون، آيه 14.
27. لقمان، آيه 10.
28. فصلت، آيه 11.
29. نور، آيه 45.
30. روم، آيه 48.
31. بروج، آيه 1.
32. روم، آيه 19.
33 نمل، آيه 88.
34. ملك، آيه 3 ـ 4.
35. زمر، آيه 5.
36. حديد، آيه 25 و نحل، آيه 5.
37. ذاريات، آيه 49.
38. انبياء، آيه 30.
39. فاطر، آيه 9.
40. آل عمران، آيه 191؛ انعام، آيه 73؛ انبياء، آيه 16.
41. انعام، آيه 97.
42. نمل، آيه 88؛ انبياء، آيه 22.
43. عباس قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 579؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 25 و مستدرك الوسائل، ج13، ص 460.
44. نهج البلاغه، نامه 53.
45. مهدى محقق، تاريخ و اخلاق پزشكى در اسلام و ايران؛ محمود نجم آبادى، تاريخ طب در ايران پس از اسلام.
46. ر. ك: نگارنده، انتظارات بشر از دين، بخش چهارم.